ترنم بارون
|
تو که کنارم باشی من بی شک شاعر خواهم بود، راستی مگر می شود چشمانت را دید و شعر نگفت؟!
گفته بودم انگار؛
برای تمام لحظه هایی که هوای این دل کوچک را داری، خدارا سجده میکنم!!!
پ.ن: بعد از ی روز برفی قشنگ......!!!
[ پنج شنبه 91/11/26 ] [ 9:36 عصر ] [ همیشه و هنوز من ]
[ ]
انگار همین کلمات گاه و بیگاه هم از قلمم رخت بسته اند، از وقتی که دیگر هوایشان را نداری.........!!!! . . . پ.ن: به =) -werewolf- و Unknown- =D- پ.ن: این روزا قلم زدن خیلی سخت شده،خیلی.....!! پ.ن:دستخط هنرمندانه ی یکی از محارم حریم دل :)
[ سه شنبه 91/11/17 ] [ 8:49 عصر ] [ همیشه و هنوز من ]
[ ]
از صبح به شوروشینی گویی گم کرده ای داری؛گم کرده ای که نمی دانی چیست اما قرار از دلت برده است.......!! مدام ذکر بر لب می گیری تا شاید آرام بگیری اما سودی ندارد، نمی دانی چرا!!! ساعت هارا میگذرانی و روز را به سختی شب می کنی!! هنوز هم هوایت تشویش آلوده و نگرانست اما.........: همین که می آید و ریه هایت از عطر وجودش پر می شود همین که چند لحظه بدون هیچ حجابی در آغوشش جای میگیری تازه میفهمی که چه گم کرده بودی...........
_هنوز هم نمی دانم میتوان دختر بود و معجزه ی آغوش پدر را باور نداشت؟؟!_ . . . پ.ن:برای پدر مهرانم که آغوش گرمش معجزه ایست بر تمام دل مشغولی هایم.....:) پ.ن:سلام بر دختر سه ساله ی حسین که دلتنگی برای پدر تاب و توانش را برد.........!!!
[ یکشنبه 91/11/8 ] [ 6:13 عصر ] [ همیشه و هنوز من ]
[ ]
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |