ترنم بارون
|
مدتهاست حتی در تنهایی هایم نیز "آه" نکشیده ام؛ -نه اینکه مدتهاست که غمی نیست ها،نه!- راستش را بخواهی می ترسم، می ترسم که"آه" پرغبار و دردآلوده این روزهایم بر آئینه بی غبار دلت بنشیند و دل بی زنگارت را زنگی کند.....! -بانو من هرچند که سینه ام مدتهاست می سوزد و حرارتش از چشمها و نفس هایم نیز می بارد،اما؛ " حیف آئینه بی غبار توست که زنگاری شود.......!" . . . پ.ن1: بانوی من گفتم که مدتها بود آه نکشیده بودم ، من رو ببخش که دیشب این آتش نهفته در سینه بیش از اندازه سوزان شد و من بازهم آه کشیدم....!! پ.ن2: مخاطب خاص این پست تویی، می دانم که می دانی..!! :) [ دوشنبه 91/3/29 ] [ 11:58 صبح ] [ همیشه و هنوز من ]
[ ]
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |